فیلم سیاه و سفید همچون گونهای رو به انقراض هر ساله کمتر و کمتر تولید میشود اما هنوز هم میتوان در میان آثار اکران شده ظرف یک دهه گذشته به تعدادی از فیلمهای شاخص سیاه و سفید برخورد کرد.
به هر حال این نکته انکارناپذیر است که تعداد فیلمهای سیاه و سفید به شدت کاهش یافته اما استفاده از این ویژگی نه لزوما یک انتخاب بصری ساده بلکه شیوهای است برای بیان هنری. اگر به بحثهای ریشهای پیرامون استفاده از رنگ در سینما توجه کنیم خواهیم دید که عدم استفاده از رنگ گاهی اوقات میتواند باعث شود به جای توجه به جزییات نهچندان حایز اهمیت، مخاطب به برخی ویژگیهای اساسیتر این فیلمها توجه کند. برای مثال اشکال هندسی درون یک قاب رنگی ممکن است کمتر مورد توجه قرار گیرند اما همان شکلها در یک قاب سیاه و سفید توجه بیشتری به خود جلب کنند.
فیلم نبراسکا درباره پسری است که پدر پیر، الکلی و دچار زوال عقلشدهاش را در سفری از مونتانا به نبراسکا همراهی میکند. پدر خیال میکند برنده یک بختآزمایی شده است. شرایط فرمی فیلم از جمله سیاه و سفید بودن آن در تناسبی کامل با عناصر مضمونی فیلم قرار گرفته.
فیلم درمورد روابط عاشقانه بین یک پیانیست و یک خواننده در دوران جنگ سرد در لهستان است.
داستان فیلم درباره دختری نیویورکی است که به شکلی بیپروا خود را در مسیر رویاهایش میاندازد گرچه میداند محتمل است که رویاهایش تحقق نیابند.