تیریِین لنیستر ملقب به "ایمپ" (یعنی جنی)، برادر کوچکتر سرسی و جیمی لنیستر است. او یک کوتوله است و مادرش هنگام تولد او مرده است، به خاطر همین پدرش، تایوین لنیستر، او را سرزنش میکند. در طول داستان تیریون بیشترین مسافرت را انجام می دهد و تعدد اتفاقاتی که برای او رخ می دهد بسیار زیادتر از باقی شخصیت هاست. پدرش او را به اتهام کشتن جافری پادشاه وقت وستروس به اعدام محکوم می کند اما در آخرین لحظات به وسیله برادرش جیمی و لرد واریس نجات پیدا می کند و بالاخره با دست خودش پدرش را به قتل می رساند. او هم اکنون در حال کمک به دنریس تارگریان است تا او را به تخت پادشاهی برساند.
جان اسنو حرامزاده وینترفل و فرزند نامشروع ند استارک پادشاه شمال است که به نگهبانان شب میپیوندد. اسنو در واقع لقبی است که در شمال به حرامزادهها داده میشود که در واقع خاندان مشخصی ندارند. جان یک جنگجوی با استعداد است، اما حس مهربانی و عدالتخواهی او باعث درگیر شدنش با محیط خشن اطراف میشود.
سر جیمی لنیستر یکی از اعضای محافظین پادشاه است و یک شمشیرزن بهطور استثنایی ماهر است. او برادر دوقلوی ملکه است و در تمام طول زندگیاش با او رابطهٔ جنسی عاشقانه داشتهاست. او پدر اصلی سه فرزند زندهٔ سرسی میباشد. او واقعاً عاشق خواهرش است و هر کاری را بدون توجه به این که آن کار عواقبی دارد انجام میدهد تا پیش او باقی بماند. او ملقب به "کینگسلیر" (یعنی شاه کش) است چون او پادشاه پیشین، آیریس دوم را کشت؛جیمی فصل به فصل در داستان تبدیل به آدم سمپاتیک تری شده و الان کمتر مخاطبی است که به اندازه سرسی از او متنفر باشد، ضمن اینکه نشانه هایی از علاقه به کسی خیر از خواهرش را زمانی که اسیر محافظ غول پیکر کتلین استارک یعنی برن از تارث بود از خود بروز داد که جای امیدواری دارد.
دنریس تارگرین شاهدخت تبعید شدهٔ خاندان تارگرین است. دنریس با نام "استورمبورن" (یعنی زادهٔ طوفان) نیز شناخته میشود. دنریس و برادرش ویسریس در پایان شورش رابرت به شکل قاچاقی به اسوس منتقل شدند. دنریس هفده سال تحت مراقبت ویسریس بودهاست. . او دختری است که قصد دارد به عنوان ملکه ای عادل و حامی مردم از او یاد شود و تلاش می کند انسان دل رحم و مهربانی باشد.
دختر کوچک تر خاندان استارک که بر خلاف خواهر بزرگترش، علاقه ای به رسومات شاهانه برای خانم ها نداشت و همیشه دنبال ماجراجویی بود. آریا سرنوشت پر فراز و نشیبی داشت و بعدها توسط مربی اش طوری آموزش دید، که به یک جنگجوی ماهر تبدیل شد و تکیه گاهی برای خانواده اش شد.
دختر لوس و اشرافی خاندان استارک، در نوجوانی رویاهای زیادی برای ملکه شدن در سر داشت. اما دست روزگار داستان زندگی اش را به طرز عجیبی نوشت و حوادث حیرت انگیزی برایش در زندگی اتفاق افتاد. شخصیت سانسا به مرور پخته و با تجربه شد و از یک دختر لوس خاندان استارک به یک فرمانروای بالقوه در شمال تبدیل شد.
مرد زیرک وستروس که اگرچه به "انگشت کوچیک" معروف بود، اما نقش مهمی در طول داستان داشت و وقایع مهمی مثل مرگ ند استارک، مرگ جافری، سرنوشت سانسا استارک و... به او گره خورده است. لرد بیلیش اگرچه همیشه یک دست از حریفانش جلو بود، اما مرگ بدی داشت و به صورت غافلگیرکننده ای کشته شد.
سرسی لنیستر، ملکهٔ هفت اقلیم وستروس، همسر شاه رابرت براتیون میباشد. او و برادرش از بچگی با هم رابطهٔ جنسی عاشقانه داشتهاند. با وجود این او مدعی است که در ابتدای ازدواجش با رابرت عاشق او بودهاست اما پس این که میفهمد رابرت هنوز عاشق لیانا استارک است، از رابرت بیزار میشود. او و رابرت یک پسر داشتند، که در دروان شیرخوارگی بر اثر یک بیماری ناشناخته مرد. سه فرزند کنونی او در اصل فرزندان او و برادرش جیمی هستند، گرچه آنها بهطور رسمی متعلق به رابرت براتیون هستند. جرقه های تراژدی خانواده استارک با نقشه شوم او علیه ادارد (ند) استارک آغاز می شود، آن هم زمانی که ادارد استارک فهمیده بود فرزندان رابرت باراتیون فرزندان واقعی او نیستند و بالطبع جانشینان او برای پادشاهی.