همین روزها بود که کسی گفت یک زندگی معمولی دارم: سوار لکسوس میشوم و با نوزده میلیون حقوق از پس یک زندگی معمولی برمیآیم. بله، هر چقدر که آن زندگی را معمولی بدانیم به همان میزان فیلم معکوسِ پولاد کیمیایی را هم میتوانیم فیلمی برآمده از مطالبات اجتماعی بدانیم. نه به این معنا که سینما اساساً کارکرد انقلابی و مطالبهگرانه داشته باشد چرا که اولین و مهمترین کارکرد آن به عنوان یک صنعت، تفریح و سرگرمی است اما در سینمای ایران، همین کافیست که فیلمسازی چهرهی مطالبهگر یا کنشگر اجتماعی به خود بگیرد و با خمیر مردم، هر قالب خودساخته را به عنوان مطالبه نسل جوان و بیهویت به خورد مخاطب بدهد.
سالار، جوان بیهویت، سوار بیامو میشود تا مسابقه بدهد تا پول دیه بدهد؛ غافل از آنکه، پدری با یک زندگی معمولی دارد که پول آن دیه، برایش حکم پول خرد دارد و یکباره، زندگی برایش شیرین شود، شیرینتر از آنی که حتی به خودش اجازه بدهد از پدرش بپرسد در تمام این سالها کجا بوده؟حتی پیمان به عنوان نسل سرمایهدار و دارای قدرت، او هم مشی پهلوانی میگیرد و حاتموار میبخشد. نه نمیشود با دیالوگهای گلدرشت و با شخصیتهای بیهویت، ادای آنچه نیست را به نمایش گذاشت. واقعیت، نه سیرک است نه شعبده که با ورد خواندن بتوان آن را معکوس جلوه داد.
در این لیست، می توانید به فیلم سینمایی معکوس رای بدهید...