لحن و زبان مهدویان، از نظر سینمایی به خوبی میتواند تاریخ معاصر را روایت کند. آنچه، کار او را متمایز میکند بازسازی زمانی و مکانی بستر وقوع حوادث تاریخی به سبک فیلمهای مستند است. درواقع، او سعی میکند دوربینِ کنجکاوِ روی دستش را بردارد و به چند سال قبل بازگردد و با تردد در میان وقایع آن روزگار، گوشهای از تاریخ را برای نسل جدید، نقل کند. ایستاده در غبار، نمونهی کمنظیری در این زمینه به حساب میآید که با تمرکز بر شخصیتی تاریخی، تلاش کرد آنچه را هست به دور از ارزشهای کلیشهای رایج روایت کند؛ شخصیتی که سفید مطلق نیست و قرار هم نیست باشد، چرا که دوربین سینما در زندگی شهید متوسلیان حضور ندارد بلکه زندگی مستند این شهید را بازنمایی میکند. خصیصه بارز چنین فیلمهایی، دوریگزینی از قصهمحوریست؛ چرا که انتظار بیننده هم از تماشای فیلم مستند لزوماً درگیر شدن در داستان نیست بلکه مخاطب در پی دریافتهای صادقانه و ناخوانده و نانوشتهای از واقعه موردنظر است.
ماجرای نیمروز۱، با تأکید کمتر بر شخصیتمحوری فردی، بیشتر به دنبال تاریخسازی برآمد و همین هم باعث شد انتقادات بسیاری از لحاظ تاریخگویی بر آن وارد شود؛ گرچه کماکان مؤلفههای فیلم مستند را رعایت کرد. حال، مهدویان در ماجرای نیمروز۲، سعی میکند یکی از مهمترین وقایع تاریخ معاصر، عملیات مرصاد، را به تصویر بکشد. در این فیلم، باز فیلمساز یک پله هم به عقب بازمیگردد و علاوهبر، دوریگزینی از روایتی بدون ارزشگذاری، سعی میکند با خلق شخصیتهایی غیرواقعی، هر چه بیشتر به سمت قصهگویی گام بردارد. قصه گفتن در فیلمهای مستند خاصه زمانی که راوی شخصیتهای بدون سند و صرفاً بر مبنای ذهنیات خود ایجاد میکند، بیشتر ناراستی و یکسویهنگری را در او تقویت میکند. آنچه گویای سیر فیلمسازی مهدویان است، نشان از آن دارد که او هر چه پیشتر میآید فقط با تأکید بر تکنیکهای سینمایی، علاوهبر آنکه خود را بینیاز از شخصیتپردازی میداند -در فیلم لاتاری هم چیزی جز تیپ عاشق و مذهبی و لات وجود نداشت- و فقط به حافظه تاریخی مخاطب اکتفا میکند، از راستی فیلمهای مستند هم فاصله میگیرد. یک بام و دو هوا نمیشود: یا مستند میگوییم یا سینما ابزاریست که چونان فاتحانِ تاریخ، تاریخ بسازیم! بله، زیستن در دو هوا سخت است.
در این لیست، می توانید به فیلم ماجرای نیمروز 2 رای بدهید...