نمونه مشابه از قصهی اعدام و قصاص، در سینمای ایران کم نداریم و خب وقتی چنین موضوعی باشد چه انتظاری میتوان داشت جز تاب و تاب اولیای دم برای اعدام و دست و پا زدن خانواده قاتل برای رضایت گرفتن! جاندار، با چنان ریتم تند و هیجانانگیزی شروع میشود، که هر دم انتظار میرود با شکستن روایتهای متعارف، قصهی نویی درافکند اما دقیقاً همینجا دستش رو میشود، چرا که قصهاش را خوب تعریف میکند، چالش اخلاقی سختی پیش پای خانواده قاتل میگذارد اما نمیتواند قصهاش را تمام کند.
قصه گفتن، جسارت تمام کردن میخواهد، نه اینکه در انتها مخاطب را رها کنی تا گرههای روایت را با دندانش باز کند. فرم را در همان داستانهای دوران کودکی با قصه شنگول و منگول آموختیم، شاید انتظار نابجایی باشد خواندن رمانهای کلاسیک برای آموزش قصهگویی، اما میتوان یکبار دیگر شنگول و منگول خواند تا مقدمه، بدنه و موخره را آموخت و در کنار آن یاد گرفت، آهن قراضه همچنان آهن است ولو آنکه روکش طلا رویش باشد و جاندار، فیلمِ بیجسارتیست در پایانبندی، ولو آنکه خودش را پشت بازیهای خوب و چالشِ خردهروایتها، پنهان کند.
در این لیست، می توانید به فیلم سینمایی جاندار رای بدهید...